چیزهایی درهم

ساخت وبلاگ
شاید بیست روزی اینجا چیزی ننوشتم. بیست روزی که از بهترین روزهای زندگی بودند. رابطه‌ی عجیب با پ، به ثمر نشستن بخشی از تلاش‌های این سال‌ها و محو شدن افسردگی. دارو را خودم کم کردم و هنوز نتوانستم از دکتر روانپزشک وقت بگیرم.به‌خاطر این‌همه روشنی از زندگی ممنونم و از خودم که چه تاریکی‌های بزرگی را شکست دادم. و درست همین حالا حس می‌کنم همه‌ی این سال‌ها منتظر این جرقه‌ها و لحظه‌ها بودم‌. همه‌ی این روزها خوب بود جز همین یکی دو روز پیش که پ باید اسکن قلب انجام می‌داد. با ر رفتم برای نمونه‌برداری. بی‌خود عصبی و کلافه بودم‌.کتاب خواندم. نوشتم. و این روزها بعد از ماه‌ها اضطراب نفس کشیدم. کاش پ مشکل خاصی نداشته باشد. و خوشیِ قشنگ این روزها در قلبم زنده بماند.من همه‌ی این سال‌ها_از هفت سالگی_ منتظر کمی خوشحالی و ارامش بودم. منتظر کمی افتخار. و حالا خوشحالم. این درست همان چیزی است که می‌خواستم.دلتنگی برای تو دوست باوفا، گندم، خانم شوریده و چند نفر دیگری که اینجا را می‌خوانند. از خودتان برایم بنویسید. چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 27 مرداد 1401 ساعت: 13:41

از همان روز اولی که با پ حرف زدم خوشحال بودم. تا همین امروز خوشحال بودم. هنوز هم خوشحالم. پ شد همان که می‌خواستم. همه چیز را پذیرفت و هزار کلمه‌ی مهربان گفت. راستش آنقدر خوشحال بودم که نشد بنویسم. انگار خواب.

آ تهران بود و من گیج بودم. باید خانه را تمیز کنم. پایان‌نامه را جدی‌تر کار کنم و...

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 116 تاريخ : شنبه 8 مرداد 1401 ساعت: 14:06